معرفی وبلاگ
فعالیت وبلاگ در موضوع های اعتقادی شیعه و مبانی اخلاقی عرفانی شریعت مقدس اسلام میباشد.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 52471
تعداد نوشته ها : 34
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

پيشگوئي امير المومنين درباره ي شهادت حجربن عدي

حجر بن عدى بعد از ضربت خوردن اميرالمؤمنين عليه السّلام توسط ابن ملجم - كه لعنت خدا بر او باد - به عيادت حضرت آمد و با گفتن اشعار فصيح و زيبائى حضرت را تمجيد و تاءسف خود را ابراز نمود كه اول آن اشعار اين بود:
فيا اسفى على المولى التقى ابوالاطهار حيدرة الزكى


پیشگوئی امیر المومنین درباره ی شهادت حجربن عدی

حجر بن عدى بعد از ضربت خوردن امیرالمؤمنین علیه السّلام توسط ابن ملجم - که لعنت خدا بر او باد - به عیادت حضرت آمد و با گفتن اشعار فصیح و زیبائى حضرت را تمجید و تاءسف خود را ابراز نمود که اول آن اشعار این بود:
فیا اسفى على المولى التقى ابوالاطهار حیدرة الزکى
اى افسوس بر مولاى با تقوا، پدر پاکان ، حیدر پاک .
وقتى نگاه امیرالمؤمنین علیه السّلام به او افتاد و اشعار او را شنید به او فرمود: چگونه اى وقتى تو را براى بیزارى از من دعوت کنند، چه خواهى گفت ؟
حجر گفت : اى امیر مؤمنان بخدا سوگند اگر مرا با شمشیر قطعه قطعه کنند و براى سوزاندنم آتش برافروزند و مرا در آن اندازند، اینها را بر بیزارى جستن تو ترجیح خواهم داد!
حضرت فرمود: به هر خبرى موفق باشى اى حجر، خدا به تو از جانب خاندان پیامبرت خیر دهد و در یک پیشگوئى دیگر امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود:
اى اهل عراق به زودى از شما هفت نفر در سرزمین عذراء کشته مى شوند، مثل آنها همانند اصحاب اخدود است (که داستان آنها در قرآن آمده است و به جرم قبول مذهب حق در گودالهاى آتش سوزانده شدند).
و سرانجام حجر و اصحاب او به دست عمال معاویه در عذراء به شهادت رسیدند.

حجر بن عدى ، از بزرگان و خواص اصحاب امیرالمؤمنین علیه السّلام است که به زهد و کثرت عبادت و نماز معروف بود، گویند در یک شبانه روز هزار رکعت نماز مى خواند.
او در کودکى پیامبراکرم صلى اللّه علیه و آله وسلم را درک کرده بود و با این حال از بزرگان صحابه شد، او که از ناسزاگوئى حاکم کوفه بنام مغیرة بن شعبه که به حضرت على علیه السّلام و شیعیان او ناسزاگوئى مى کرد، به شدت به تنگ آمده بود، شروع نمود به اعتراض کردن ، تا اینکه مغیره مرد و پس از او جنایتکار خونریز و حرامزاده اى بنام زیاد والى کوفه شد، شیعیان اطراف حجر را گرفتند و کم کم جمعیتشان زیاد شد تا اینکه در یک اعتراض علنى نماینده حاکم را بر روى منبر سنگباران کردند، حاکم به تعقیب حجر پرداخت ، تا اینکه دوازده نفر را با او دستگیر کردند، و قرار شد آنها را به نزد معاویه در شام بفرستند تا او قضاوت کند و همراه آنها نامه اى نوشت و در آن حجر و اصحاب او را به جنگجوئى و آشوبگرى و تهیه لشکر و تفرقه افکنى و لعنت بر خلیفه و برکنارى معاویه و کفر، متهم نمود و دستور داد تا بزرگان شهر بر آن گواهى دهند و حتى نام برخى را به دروغ پاى نامه نوشت .
این عده را که تعداد آنها به چهارده نفر رسیده بود به طرف شام حرکت دادند تا اینکه به منطقه اى بنام مرج عذراء در چند مایلى دمشق رسیدند، در اینجا معاویه نمایندگان کوفه را که پیام رسان زیاد بودند به حضور پذیرفت ، معاویه دو نفر را که یکى از آنها یک چشم بود به نزد حجر در یک تفاءل گفت : نصف ما کشته مى شود و نصف دیگر نجات مى یابد.
شش نفر از آن گروه با شفاعت بزرگان شام نجات یافتند آنگاه به افراد باقیمانده گفتند: ما دستور داریم بیزارى از على و لعن بر او را بر شما عرضه کنیم ، اگر انجام دادید شما را رها خواهیم کرد وگرنه خواهیم کشت ، معاویه خون شما را به خاطر گواهى همشهریان شما حلال مى داند ولى شما را با این شرط عفو مى کند، از على بیزارى بجوئید تا آزاد شوید.
آنها یکصدا گفتند: ما چنین نخواهیم کرد، آن شب را به آنها مهلت دادند، کفنهاى آنها را آماده کردند آنها تمامى شب را به نماز پرداختند.
صبحگاه یاران معاویه گفتند: اى گروه ما دیشب دیدیم شما نماز طولانى و زیبا دعا مى کردید، به ما بگوئید نظر شما در مورد عثمان چیست ؟ جواب دادند: او اولین کسى است که در حکومت ستم کرد و به غیر حق عمل کرد.
اهل شام گفتند: معاویه شما را بهتر مى شناخت سپس دوباره پیشنهاد کردند که از على علیه السّلام بیزارى بجویند، آنها گفتند: هرگز، بلکه ما ولایت او را مى پذیریم . آنگاه هر کدام از آن جماعت یکنفر از اصحاب حجر را گرفته مى برد تا بکشد، حجر گفت : بگذارید دو رکعت نماز بخوانم ، که من هرگز وضوء بدون نماز نگرفته ام . پس از نماز گفت : بخدا که نمازى کوتاهتر از این نخوانده بودم و اگر نه این بود که اینان برداشت کنند که از روى بى تابى است دوست داشتم زیاد نماز بخوانم ، یکى از آنها با شمشیر برهنه بطرف حجر آمد، حجر لرزید، آن مرد گفت : تو که پنداشتى از مرگ واهمه ندارى ،(چرا ترسیدی)اکنون اگر بیزارى بجوئى تو را رها مى کنیم ! حجر گفت : چرا هراسناک نشوم وقتى قبرى آماده و کفنى باز و شمشیرى برهنه مى بینم ، ولى بخدا سوگند اگر هراس ‍ کردم ، اما چیزى که خداى را به خشم آورد نخواهم گفت ، سپس او را شهید کردند. رضوان خدا بر او باد.

شهادت یاران حجر

سپس شروع کردند یاران حجر را یکى یکى کشتند تا شش نفر، دو نفر باقیمانده پیشنهاد کردند ما را نزد معاویه بفرستید، وقتى نزد معاویه آمدند یکى از آنان بنام کریم بن عنیف گفت : خدا را خدا را اى معاویه تو از این دنیاى فانى مى روى و به جهان باقى خواهى شتافت و در آنجا از این تصمیم که در مورد ریختن خون ما گرفته اى بازخواست خواهى شد.
معاویه گفت : در مورد على چه نظرى دارى ؟ او گفت من با تو هم عقیده ام و از دین على بیزارم ، معاویه با شفاعت شمر او را بخشید مشروط بر اینکه یک ماه زندانى شود و تا معاویه حکومت مى کند به کوفه وارد نشود.
سپس به نفر دوم گفت : در مورد على چه مى گوئى ؟ او گفت : من شهادت مى دهم که على از کسانى است که یاد خدا را زیاد مى نمود و امر به معروف و نهى از منکر مى کرد و خطاى مردم را عفو مى نمود، معاویه گفت : نظر تو در مورد عثمان چیست ؟ گفت : او اولین کسى است که درهاى ستم را گشود و درهاى حق را به لرزه انداخت .
معاویه گفت : خودت را کشتى ، آن مرد گفت : بلکه تو را کشتم ، آنگاه معاویه که از جملات او به شدت ناراحت بود در نامه اى به زیاد یعنى حاکم کوفه نوشت : این مرد بدترین آن گروهى است که براى ما فرستادى ، او را به گونه اى شکنجه کن که شایسته آن است و به بدترین صورت بکش ، و چون نامه به زیاد رسید دستور داد تا او را زنده به گور کردند.
و به این ترتیب همچنانکه حضرت امیر علیه السّلام خبر داده بود هفت نفر از آنان کشته شدند. شهادت حجر و یاران او در دل مسلمانان بسیار گران آمد.

منبع = کتاب پیشگو ئیهای امام علی

 

دسته ها : امامت
سه شنبه هفتم 3 1392 3:45 بعد از ظهر
X